فکر می‌کنم یک انسان پخته -که دست دنیا برایش رو شده و تا آخر بازیِ تودرتو و پیچیده‌اش را خوانده و دیگر از سیاه‌بازی‌هایش گول نمی‌خورد- کسی باشد که هیچ موضوعی آن‌قدرها ناراحتش نمی‌کند و هیچ موضوعی هم آن‌قدرها خوشحالش نمی‌کند. اغلب در یک حال خوبِ معمولیِ مستمر، آرام و پیوسته به زندگی ادامه می‌دهد، بی‌هیاهو و تلاطم هر روز از درخت زندگی‌اش میوه می‌چیند و به‌کام می‌گذارد، هیچ‌یک از رویدادهای روزمره چنان برایش مهم نیست که در دلش تب‌وتاب بیفکند، اما زندگی را دوست دارد، آدم‌ها را دوست دارد، طبیعت را دوست دارد، و بی‌چشم‌داشت محبت می‌کند. زیبایی‌ها را می‌بیند، کیف هم می‌کند، لذت هم می‌برد. خودش را از هیچ‌کدام بیهوده محروم نمی‌کند، ولی هیچ‌وقت هم به آن‌ها دل نمی‌بندد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها